محل تبلیغات شما



دیشب برگشتیم. خانواده هامون همشون اومده بودن استقبال!!! حالا خوبه همش دو روز بود هاااا . ولی انصافا مامان هر ساعت به ساعت زنگ میزد و اصلا دوری شون حس نمیشد. تو اتوبوس هم که دیگه هیچ بچه های عقبی به پسرا بای بای میکردن و اسکولشون میکردن و میخندیدیم.در کل سفر خوبی بود.

وقتی اومدم خونهساعت 9 شب بود شام خوریدم و من بیهوش شدم. چون شب قبلش من اصلا نخوابیده بودم(اگه جام عوض شه عمرا بتونم بخوابم) واسه همین خوب خوابیدم.

ساعت حدود 2:16 بود که یهو از خواب پاشدم  یه صدایی میومد مامان و بابا هم داشتن میگفتن بیا بیرون. حس کردم تیر اندازی شده (آخه تو راهیان نور یه رزمایش بود که هنوزم صداهاش تو گوشمه) رفتیم بیرون رو به مامان میگه ماما صدای چی بود؟؟ میگه وا خب زله بود دیگه واسم خیلی ترس آور نبود چون تو رزمایش انفجار های خیلی بزرگتری هم دیده بودم . یکم تو کوچه موندیم و بعدش گرفتیم کپیدم


تقریبا یه هفته قبل رفتم یه خروار کتاب خریدم که میخوام واسه کنکور از الان بخونم. زیستو آوردم دیدم ویژه نظام قدیمه!!!!! چه قدر پول داد پدر بیچاره من اصلا داغون شدم چجوووورررررم. حالا باید یدونه کتاب زیست دیگه بخرم !! اون به کنار رفتم واژگان زبان گرفتم دیدم اونم از درس نیس و هفتم هشتم نهم دهم یازدهم و دوازدهم قاطیه! اصلا میدونین شانس منه هرکجا انگشت برم خشک میشه. نچ نچ نچ اعصابم قاطی قاطی شد. حالا به نظرتون از کدوم انتشارات بخرم بهتره؟؟؟؟

من خیلی تنهام. یه چند وقتیه با همه ی وجود حس میکنم.


همه چی داره با روال خودش پیش میره و من تازگیا دچار استرس شدید میشم. خودمم میدونم به خاطر هماهنگ نبودنم با دبیرستانه!! یه جورایی از کنکور میترسم ولی امید دارم.(نداشته باشم چیکار کنم؟؟)

فردا فیزیک داریم و دبیرمون قراره امتحان بگیره آدم نیس که هی تند تند حل میکنه آدم هیچی نمیفهمه!!! خدا شاهده اگه یه ذره از اون تبدیلات رو یاد گرفته باشم. کند ذهن نیستما ولی وقتی ازش اشکال میپرسیم یه جوری نگاه میکنه آدم حس میکنه داره به یه ناقص العقل نگاه میکنه. در هر صورت جون عزیزتون دعا کنید من این امتحان رو قشنگ بدم .

قراره بریم راهیان نور اونم سمت شمال غرب پیرانشهر و اینا قراره 15 آبان حرکت کنیم 16 آبان برمیگردیم.


سلام آرکاداشلار!!! امروز صبح با بابا رفتیم ثبت احوال واسه عکس دار کردن شناسنامه!! داشتیم فرم پر میکردیم که یهو دیدم حدیثه و باباش هم دارن میان. خلاصه از این اتاق به اون اتاق و هزار جور مصیبت دیگه رو تحمل کردیم آخرش برگشته میگه شنبه بیاین واسه تحویل!!!! گفتیم آغا ما قراره بریم مسافرت و فلان و چون طرف دوست بابا بود ره اومد باهامون و شناسنامه رو داد.

واسه کارت ملی هم درخواست دادیم تاریخش رو هم انداختیم آبان!! یکم سرمون خلوت بشه خب!!!

من فیلم ترکی میخواممممممم .این فیلم ماه کامل همش اتفاق های بد می افته. جون جدتون اگه فیلم دارین بهم معرفی کنید . چوخ ساغولون

امروز تو والیبال از ناحیه کتف مصدوم شدم. اول یکی از دوستان که داشت سرویس میزد چنان زد تو کتفم که نگو. بعدش که میخواستم اسپک بزنم گرفت و یکم درد میکنه. دیگه دیگه از قدیم گفتن بازی اشکنک داره سرشکستنک داره


اونقـــــــدر دینی خوندم مجتهد شدم اه .

اینقدر بدم میـــــاد از جغرافیا .

. کردم تو شیــمـی

ادبیاتو که دیگه اصلا نگووووووووو .

زبان فکر کنم مشوط شــم چون .75 گرفتــــــم

خدایا آخر و عاقبت ما رو بخیر کنه با این درس خوندنمون


خب خب خب دیگه فکر کنم همه دانش آموزان عزیز و دانشجویان گل امتحاناشونو تموم کرده باشن. به همه خسته نباشید عرض میکنم و امیدوارم کارنامه عمل تون رو به دست راستتون بدن!!

ایام غم بار امتحانات ما هم تموم شد و بدون هیچ استراحتی مجبورمون کردن بریم مدرسه :((( رفتیم و هفته اول به خوبی و خوشی به پایان رسید. ولی از هفته بعد شد مثل ترم قبل درسا رو هم تلمبار شده و من حال ندارم هیچکدوم رو بخونم!!! راستی کارنامه عملمونو هم دادن. زیاد بد نیست فقط دوتا امتحان آخریو که من نتونستم بخونم یکم نمره پایین آوردم ولی درکل راضی ام.

یک اسفند قراره برم واسه امتحان کمر قرمز کشوری!!!!! از الان داریم با استاد تمرین میکنیم که انشالله قبول بشیم.

و اینکه زندگی به همون روال سابق برگشته و همون روزای تکراری و خسته کننده رو باز هم خواهیم داشت.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اداره کتابخانه های عمومی سوادکوه شمالی فناوری